دوباره این اندیشه به سرم می آید کاش هزارتن بود هزار از خودم هر هزار را به دریا می سپردم هزار خودم را هزار خودم را ...

هر هزارِ خودم را غرق می کردم. حتی برای هیچکدامش دست و پا نمیزدم، غرق شدن در کمال انجماد. بی هیچ تقلایی جان سپردن به امواج. من در این قمار "هزار خودم " را می باختم، بازیدنی آرام. بی تقلا. از مرگ مرگتر. مرگتر از مرگـ.



جمعه سوم اسفند ۱۴۰۳ | ۶:۲۴ ب.ظ | یاســمن بــــــــهاری |