پرنده جان!

برخیز و برو

پرواز کن

مهاجرت کن

اینجا زمستان پشت در است

عطر غمبار پاییز را می شنوی؟؟

هجرت کن پرنده

اینجا دلها آشیان ِ هیچکس شده اند.

پرنده زمزمه میکرد:

که ای بیداد از دست زمانه

که بالم را شکستند ظالمانه

زمستان آید و جانم ستاند

من این تنهاترین بی آشیانه

.



یکشنبه شانزدهم شهریور ۱۴۰۴ | ۱۲:۴۵ ب.ظ | یاســمن بــــــــهاری |