اولش اینکه برای هوارتا آدم نهایت خوشی و لذت اینه که نیازها و غرایزشون رفع بشه و این چیا،

غیر از این مواد تخدیرکننده و ولش ادامه ندم،

...

چقده این گروه نمایش که کلیدر رو اجرا کردن عالی کار کردن بسی خوشمان آمد.

....

بعد اینکه ادمیزاد حسادت درونش هست و وای ب اونایی که نتونن تشخیصش بدن یا نخوان مهارش کنن وجودشون ب باد میره

شعله های حسد گاه، حسابی آتیشم میزنه و بعد اینکه به هوش میام یهویی اصلا هم نمیدونم چطوری به هوش میام.

...

گفت درمنه، یاد بابا افتادم، درمنه می ریخت توی کولر خونه خوشبو میشد. خونه ی کوچیکمون یه دوتا اتاق با پستو های بهشون چسبیده بود که روهم سوار بودن اتاقا.

ــــ

حالا یه چی مسخره بگم مثلا تو دهه پنجم زندگیت برسی ب ارزوهای دوران دانشجویی ت هارهارهار

خو همونم یه عده از آرزوهامون رو بایس با خودمون ببریم گور جون.

مِجری یا مُجری... غلط گفت

چه باهوشم غلطاشونو می فهمم، ای ول. خدا جون با حال میشی زمانی که منو به کار می بری

گفت تسخر یادش بخیر ننه جان میگفت. چ ننه رو اذیت میکردم سر به سرش میذاشتم

چرا من همیشه بدجنسانه رفتار میکردم

هنوز هم یه بدجنسانگی کنج رفتارم هست نمیدونم جذابیت داره یا بهتره حذفش کنم یا مهارش کنم؟

...

یه وجه خنده دار و مسخره داره زندگیم... چند تا داره البته... برا هر خوشایندی ذوق میکردم یه اتفاقی می افتاد ذوقم کور شه

الانم ذوق داشتم برا دوره حافظ خوانی که اون هفته برگزار نشد این هفته هم که سرماخورده ام

یه شنبه که رفتم شاعر دامغانی رو بشنوم دوباره بیماریم تشدید شد

وای خدایا کلیدر چقدر عالیه نسبت به احمق های ساعدی.

.... این هفته حافظ و ساعدی باهم تلاقی دارن نمیدونم دقیقا چ تصمیمی بگیرم هنوز

....

انگشتام خسته شد.

آفرین آقای دولت آبادی



دوشنبه دهم دی ۱۴۰۳ | ۱۱:۲۹ ب.ظ | یاســمن بــــــــهاری |