یه حرفایی همیشه هست، که ترجیح میدیم منکرشون باشیم. خواسته هایی، یا حسرت هایی، یا نیازهای منحصر به فرد، یا طعمی از خدایِش درون.

از یه سنی به بعد، بعضیهامون به شدت، تشنه ی قدردانی ها هستیم. که بقیه اعتراف کنن به همه زحمت و رنجی که برای ساختن زندگی، متحمل شدیم. اینو در دوستم دیدم. که چقدر در تمام جملاتش می گنجوند که من چی ام من کی ام

و واقعا هم از ظاهر زندگیش میشه به تلاش بی حدش پی برد و من

من هم دوست دارم دیگران متوجه باشن که چه زحمتی کشیدم برای این شخصیتی که الان میتونم ارائه بدم.

با این حال نمیدونم چرا، عده ای از ما انسانها اینهمه تشنه و محتاج قدر دانی شدن هستیم.

و عده زیادی هم اونقدر ناامیدن که این نیازشونو، تا جایی که تونستن، سرکـوب کردن.

از یه سنی به بعد انسان، اونقدر درد و رنج چشیده که دیگه تحملشو نداره اون عذاب ها یا تلاش ها یا سختی ها، نادیده گرفته بشن.

مخصوصا از اطرافیانمون این انتظارو داریم.

... ـ چند روز پیش چند شاخه گل نرگس برای مادرجان خریدم و وقتی به دستش دادم گفتم تقدیم به بهترین مامان دنیا، حالا امروز، مادرجان برام دو تا انگشتر آورده یکی از جنس طلا، یکی هم نقره و میگه بگیر اینا برا تو. و من فقط انگشتر طلا رو گرفتم. و اینجوری یعنی ما همو دیدیم. و قدردان همدیگه ایم.

من هیچوقت این شکلی نبودم با مادرجان، همیشه گارد داشتم و توهم داشتم که مسبب تمام رنجهاییه که من چشیدم. و هر چه تلاش میکردم هم نمیتونستم جور دیگه ای ببینم، و تصور میکردم اون در حقم بدی کرده و من چون خیلی فداکارم، بدیها و بی انصافیاش رو نادیده گرفتم.

راستش در واقع من به شدت به خودم گارد داشتم و هر چقدر هم تلاش میکردم با خودم واقعا دوست باشم، نمیشد که نمیشد.

حالا اما خیلی بیشتر از قبل، تونستم با این موجود خبیثی که خودمم، کنار بیام و خودمو بپذیرم و واقعیت ها رو قبول کنم.

و به این ترتیب هر کی و هر چی که به من مربوط میشه هم برام پذیرفتنی شده.

یه شخصیت قدرتمندی رو از خودم گاهی می دیدم که شکل هیولا ترسناک بود برای خودم و تصور میکردم برای بقیه هم.

اما الان همون هیولا شده برام پناه و برای بقیه هم ملاک و تعیین کننده.

این تغییرات رو دوست دارم. این تحولات دوره پنجم زندگیمو دوست دارم.

و قوام گرفتنِ گفتارم و رفتارم هم بهم حس خوشتری میده نسبت به خودم.

اگر بتونیم با دیوی که درونمون هست کنار بیاییم و رامش کنیم دنیای پیرامونمون هم رامتر میشه.

اهمیت داشتن برای خود به شکل واقعی و صادقانه منجر به مهم شدن برای بقیه میشه.

نظر داشتن. انتخابگر بودن. مشخص بودن، تعیین کردن.



دوشنبه بیست و ششم آذر ۱۴۰۳ | ۱۲:۴۶ ب.ظ | یاســمن بــــــــهاری |