صدای زنی را می شنوم که در تار و پودش جریان دارم. در نت به نتِ کلماتی که ادا میکند و حسی که به هر واج از واژه هایش همراه کرده است. تن صدایش، لحن گفتارش، طرز ادا کردن کلماتش را می دانم می شناسم بلدم دانایم به هر ذره از ذرات بودنش. همه اش را می دانم.
امان از نخوت اگر به دامش افتم. که خدا انسان را ظرفِ بی نهایتی آفرید برای تجلی زیبایی هایش.
این جمله آخر را نوشتم، اما نسبت به آن در نوسانم بین آگاهی و نااگاهی.
آرزو میکنم انتخاب شویم بیشتر از پیش برای اجرای زیبایی های خداوندی.
جمعه بیست و هفتم مهر ۱۴۰۳ | ۱:۳۲ ب.ظ | یاســمن بــــــــهاری |
.: Weblog Themes By Pichak :.