باز هم می خواهم درباره سریال میلدرد بنویسم. حتی بی اساس. و کاملا عامیانه.
زنی که نمیدانم چند ساله است با شوهرش دعوا میکند. دو بچه دارد. دو دختر. شوهرش را به اتهام رابطه نامشروع با زنی مطلقه که بعدا می فهمد مطلقه نبوده است از خانه بیرون میکند.
قهرمان اصلی یک زن است اما فیلم به صورتی است که حس همدلی را برنمیانگیزاند. زنی با چهره ای جدی و سرد. و البته بسیار زیبا.
زن معمولا از اول تا اخر فیلم لباس های زیبایی به تن میکند. ولی نکته اینجاس که طی گذشت سالها تغییر محسوسی برای زن اتفاق نمیافتد با اینکه طلاق میگیرد دخترش را از دست می دهد با دوست شوهرش ارتباط برقرار میکند بعد عاشق میشود، مدتی بیکار است و فقیر. و بعد ثروتمند می شود.
در طی تمام این ماجراها ما با یک شخصیت محکم و متعصب روبرو هستیم که شبیه مکعب می ماند. حتی ضعف های زنانه اش هم دلنشین نیست. موهایش مدام یک فرم دارد، در هر شرایطی.
زنی که گویی از قطعات آهن ساخته شده است. و اندام درشت خانم کیت حالتی مسلط به شخصیت میلدرد داده است.
راستش برایم مثل این بود که وارد خواب یک نفر شده ام. روابط نامشروع انقدر عادی اتفاق می افتد که گویی حتی حسادت زنانه هم قدرتی ندارد.
زنی با تضادهای درونی. یک ادم منطقی که میخواهد یک تنه تمام زندگی را پیش ببرد.
... و دوستان مشخص و تکراری. چیزی شبیه نمایش ترومن. جوری چهره ها سرد و داناست که انگار همه از اول همه چیز را می دانند الا میلدرد بیچاره.
......
والدین زیادی در جهان وجود دارند که شبیه اسب و قاطر حمالی می کنند ولی به ذهنشان نمیرسد بجای حمالی برای فرزندانشان به دنیای آنها نزدیک بشوند.
والدینی که تصور میکنند همه چیز را می دانند.
هم رقت انگیزند. هم شفقت انگیز.
...
آدمها دوست تر دارند با هم برابر باشند و طاقت برتری ها را ندارند به غلط یا به درست ش را نمیدانم فقط میدانم همه ما از اینکه احساس حقارت داشته باشیم خوشمان نمی آید و یا احساس ذلت و ضعف.
......
گاهی ما ادم معمولی ها حتی به معشوق خودمان هم حسادت میکنیم از اینکه اینهمه دوستش داریم.
........
.: Weblog Themes By Pichak :.