با یک زن مخالفت کردم. با طرز فکر تعمیم دهنده اش مخالف بودم.

گفت یک زن وقتی می زاید قلبش از بدنش جدا میشود.

گفتم هر زاینده ای قلبش را نمی زاید.

گفت یک زن وقتی مادر می شود با قبل از مادر شدنش خیلی فرق ها دارد که زنانی که نزاییده اند نمیتوانند درک کنند.

و من باز مخالفت‌ کردم.

چون من مادر نیستم. چون من نزاییده ام.

با این حال این همه زنِ زاینده دیده ام که چه ظلمها در حق فرزندانشان روا می دارند.

او می خواست بگوید زن هر زنِ زاینده ای مقدس است و من با تمام وجودم درک کرده ام که هر موجود ی هر چقدر هم مقدس باشد، می تواند بدترین ستمگر هم باشد. می تواند باشد. و هست.

آن زن از خودش دفاع کرد و از نحوه ی تربیتی که برای پسر ده ساله اش به کار برده است.

به او گفتم تو انسان دیگری را برده افکار خودت کرده ای امیدوارم پسرت وقتی مرد شد از تو و روش تربیتی تو شاکی نباشد

البته اگر روزنه ای به دنیای گسترده تر برایش ایجاد بشود اگر.

زن عصبانی شد شبیه ماده ببر زخمی

گفت به تو اجازه نمیدهم اینطور درباره ی من و پسرم و روش زندگی ام حرف بزنی

گفتم من تو را نمیشناسم حتی نمیدانم واقعا پسر داری یا نه حرفهایت را جواب داده ام با خودت مشکلی ندارم.

گفته بود برای پسرم از سه ماهگی اش برنامه ریزی کرده ام و انواع بازی های خلاقانه ابداع کرده ام و و و

و من گفتم تو خودت را در پسرت خواستی ببینی

هر انسان از بدو تولد می تواند یک موجود شگفت انگیزی باشد سرشار از نبوغ و این والدین و محیط است که به سرعت نبوغ و خلاقیت را در ان انسان کوچک از بین می برد.

.....

من نمیخواستم آن زن را از میدان بیرون کنم

من میخواستم بگویم درک انسان از عشق و احترام و تقدس به زایش او نیست

مردان زیادی هستند که درک درست و حقیقی دارند نسبت به فرزند، و لزومی ندارد که زاییده باشند.

و

من

نزاییده ام هرگز هیچ انسانی در من ایجاد نشده است

لاکن بارها و بارها و بارها این جمله را شنیده ام کاش تو مامانم بودی.

می دانم دلیل نمیشود مقام مادرانه را زیر سوال ببرم

با این حال میدانم زنان زیادی هستند چه مادر شده باشند چه نه، شایسته ی نام مادر هستند.

و زنان زیادی هستند که چه مادرشده اند چه نه، به هیچ وجه شایسته ی نام مادر نیستند.



پنجشنبه چهاردهم دی ۱۴۰۲ | ۱۲:۱۹ ب.ظ | یاســمن بــــــــهاری |