من یه منظره ام برفی، پر از درخت، صدای شوم کلاغ، بوی ظلمت میدم. بوی تباهی. هیچ دعایی به آسمون نمیرسه، همه ی راهها بسته ست، این بار خدا باید هبوط کنه.

دیانا همراه فرشتگان، به خدا التماس میکرد، دنیا رو نساز، انسان ظالم و شروره.

و خداوند گفت من میدانم آنچه را شما هرگز نمیدانید.

دیانا خاموش شد.



یکشنبه نهم شهریور ۱۴۰۴ | ۷:۱۴ ب.ظ | یاســمن بــــــــهاری |