چه سختانه به نظر میرسه پیری. پـیر شی شبیه نفرینه با مکافات شدید.

شایدم دارم کفر میگم.

در مطب آقای دکتر، صدای معین و تصویر مستندی از کفتارها

بعضی صحنه های طبیعت وحشی با صدای عاشقانه معین که ترکیب میشد، یعنی ها، بمب خنده. خندیدیم جفتمون خندیدیم. مریضهای اخمالو متعجبانه نگاهمون کردن، شاید تو خودشون غرق بودن که نمی دیدن اطرافشون چه خبره

..

صحنه بعدی یه پیرمرد لاغر با تیپی شبیه تیپ باباجانم، نگاهش کردم، گریه م گرفت. گریه کردم.

چند ساعت انتظار و چندین احساس و ادراک و



شنبه سی ام فروردین ۱۴۰۴ | ۵:۴۳ ب.ظ | یاســمن بــــــــهاری |